فبل از شروع وبلاگ نویسی که کلا از نوشتن می ترسیدم حتی یادم هست در آزمایشگاه برای نوشتن یک گزارش کوتاه یا یک دستورالعمل ساده اعتماد به نفس نداشتم و به بقیه می گفتم شما بنویسید و وقتی نوشته ی آنها را می خواندم کلی ایراد پیدا می کردم و می دانستم اگر خودم می نوشتم بهتر بود ولی باز هم می ترسیدم از نوشتن.
در دوران مدرسه هم کلی از انشا نوشتن فراری بودم و انصافا انشاهایی هم که می نوشتم به درد نمی خورد هیچ روحی نداشت خیلی کسل و ابتدایی بودند. نمی دونم الان من چه فکری پیش خودم کردم که قول دادم که هر روز وبلاگ به روز کنم هر چند موفق هم نبودم که هر روز بنویسم ولی امیدوارم دز طی نوشتن برای اینجا نوشته هایم جان بگیرند.
به نظرم برای وبلاگ نویسی باید روزانه تمرین نوشتن کرد هر چند برای من اول راه هست امیدوارم بتوانم به بهترین وجه ممکن ادامه دهم ولی تنها دلیل اینکه من جرئت نوشتن پیدا کردم صفحات صبحگاهی بود و هست که با پیشنهاد یک دوست خیلی عزیز شروع کردم که آن را در کتاب راه هنرمند جولیا کامرون خوانده بود.