امروز اولین روزی هست که من وبلاگ دار شدم وتولدم هم هست ده دی. و اینقد غمگینم که تصادفی به صفحه ایجاد وبلاگ کشیده شدم و گفتم شاید این هم یه نشانه باشه بهرحال تصمیم گرفتم وبلاگ خودم راه اندازی کنم شاید مثمر ثمر باشه و مرهم زخم هام. الان که دارم می نویسم بارون هم می باره و من عاشق بارونم و الان دچار بلاتکلیفی حسی شدم نمیدونم خوشحال باشم یا غمگین. و از طرفی با آدم و عالم هم قهرم که چرا اینقد زندگی من تلخ وسرد هست سرد مثل ماه تولدم. و هی میخام آشتی کنم ولی به غیرتم بر می خوره که دیگه بسه خوش خیالی. راستش در دلم غوغایی هست.