۱۳ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

طاقت فرسا

یکی از راه های عمیق شدن که در پست قبلی اشاره کردم خوندن عمیق کتاب است حالا چطوری یک کتاب را عمقی بخوانیم؟ خب روش های زیادی هست ولی یکی از آنها که به نظر من کاربردی تر و جالب تر آمد مزه مزه کردن کلمات است که در وبلاگ یک از اساتید نویسندگی خواندم. من هم کوشش کردم تا جایی که حوصله یاری می کند به کار ببرم تا هم دایره واژگانم وسعت پیدا کند هم از این بازی لذت ببرم. دیشب در حالی که خیلی غصه دار بودم تصمیم گرفتم یک رمان عاشقانه بخوانم که هم حال و هوایم عوض شود هم یک استفاده ای از وقتم برده باشم و شروع کردم به خواندن کتاب پر از ماتیسن که میمنت دانا با واژگانی لطیف وزیبا آن را به فارسی برگردانده است.

حین خواندن به کلمه طاقت فرسا رسیدم خب به طور کلی همه می دانیم معنی این کلمه چیست ولی می خواستم دقیق تر شوم و اول طاقت را معنا کردم که یعنی قدرت و توانایی راستش تا قبل از جستجو کردن معنی واقعی آن را نمی دانستم و بعد فکر کردم فرسا هم یعنی پوسیده شدن و از بین رفتن خب یعنی تونایی و قدرت ما پوسیده می شود و چیزی که پوسیده شود دیگر ترمیم نمی توان کرد ولی امیدوارم اینطور نباشد و در مورد قدرت و توانایی آدم ها قابل ترمیم باشد دیگه فکر کنم بقیه اش مربوط به بحث روانشناسی باشد که من سر رشته ای ندارم. تصمیم گرفتم تا جایی که امکانش هستم حتما روزانه وبلاگ را به روز کنم و امیدوارم از عهده انجام آن بر آیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
tyb shr

عمیق بودن

به تازگی یه ویزگی و صفت پیدا کردم به عنوان عمیق بودن. همیشه حس می کردم یک چیزی در زندگی من کم هست و هیچ وقت ننشسته بودم ببینم مشکلات من از کجا هست و چرا در هر چیزی اینقد ضعف دارم بعد کلی کلنجار رفتن فهمیدم من آدم سطحی هستم یک کتاب رو در یک روز تموم میکنم بدون اینکه به اعماق مفاهیم کتاب برم و ببینم چه خبره به همین خاطر کلی کتاب خوندم ولی چیزی نیاموختم و تغییری نکردم چون عمیق نشده بودم در مطالب کتاب ها و فقط می خوندم همین. تصمیم گرفتم از این به بعد قدری عمیق تر باشم در سخن گفتن، در دوستی کردن، در کتاب خوندن وخلاصه در هرچیزی و هر کاری. و دوست دارم عمده مطالب این وبلاگ در مورد عمیق بودن و اینکه چطور به این هدف برسیم باشد شاید از این طریق خودم هم یاد گرفتم آدم عمیق تری شوم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
tyb shr

تولد

امروز اولین روزی هست که من وبلاگ دار شدم وتولدم هم هست ده دی. و اینقد غمگینم که تصادفی به صفحه ایجاد وبلاگ کشیده شدم و گفتم شاید این هم یه نشانه باشه بهرحال تصمیم گرفتم وبلاگ خودم راه اندازی کنم شاید مثمر ثمر باشه و مرهم زخم هام. الان که دارم می نویسم بارون هم می باره و من عاشق بارونم و الان دچار بلاتکلیفی حسی شدم نمیدونم خوشحال باشم یا غمگین. و از طرفی با آدم و عالم هم قهرم که چرا اینقد زندگی من تلخ وسرد هست سرد مثل ماه تولدم. و هی میخام آشتی کنم ولی به غیرتم بر می خوره که دیگه بسه خوش خیالی. راستش در دلم غوغایی هست. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
tyb shr