وقتی در کودکی زندگی تلخی داشته باشی و هیچ پناهی نداشته باشی مجبوری یک دنیای تخیلی شیرین برای خودت بسازی و به آن پناه ببری و برای فرار از درد و رنج دنیای واقعی اکثر اوقاتت آنجا سپری می شود و این با تو می ماند تا بزرگسالی و می شود یک عادت که ترک کردنش مثل ترک اعتیاد می ماند و خودش یه چالش جدی است وبه مبارزه نیاز دارد. می گویند فلانی در هپروت هست فکر کنم از همین جا منشا می گیرد.

خب وقتی تو در همچین دنیای زندگی می کنی نه مشکلی وجود دارد نه رنجی و نه تو نیاز داری به رشد کردن برای مقابله با مشکلات و دردها. در نتیجه از نظر شخصیتی خیلی مسئله ها به وجود می آید و تو می شوی یک آدم سطحی و خوش خیال که هیچ تجربه ای در برابر مشکلات نداری و  کاملا ساده در همان حد کودک باقی می مانی و این مانع از عمیق تر شدن تو می شود در تمام جنبه ها. البته این نظر من است وزندگی من و از وقتی تصمیم گرفتم با دنیای واقعی روبرو بشوم با یک سد بزرگی از مشکلات روبرو شدم که از بچگی تا به حال از آنها فرار کرده بودم و بدون حل آنها هیچ سپر دفاعی برای زندگی پر از  تیر درد ورنج که به سویم پرتاپ می شود ندارم . و الان من ماندم و مشکلات ریز ودرشت که بزرگترین شان کمبود عزت نفس و بی ارزشی هست که از کودکی در من شکل گرفته و تا ان را حل نکنم زندگی سختی خواهم داشت و الان هم دارم. دلیل اینکه این مطلب  را نوشتم این است که اگر کسی اینجا آمد و دقیقا همین مشکل را داشت سریعتر اقدام کند و مثل من دیر از خواب خوش خیالی بیدار نشود. امیدوارم تاثیر گذار باشد.