۱۳ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

هدف من از وبلاگ نویسی چیست؟

قبل از اینکه شروع به نوشتن در وبلاگ کنم وقتی وبلاگ دیگران را میخواندم به نظرم کا راحتی می امد ولی الان می بینم چقدر نوشتن یک پست سخت هست مخصوصا اگر مربوط به موضوع خاصی باشد باید کلی مطالعه کرد و سپس برداشتی که خودت از چند منبع داشته ای را به صورت خیلی شفاف و ساده بنویسی. و همیشه هم ایده کم می آوری و باید ذهنت را پربار کنی تا بتوانی از آن ایده بگیری و راحت بنویسی.

همیشه تعجب می کردم وقتی جایی می خواندم نوشتن وبلاگ باعث رشد فردی و عمیق شدن می شود الان میبینم واقعا به روز کردن روزانه وبلاگ چقدر سخت هست و به کلی مطالعه و تفکر نیاز دارد اگر بخواهی وبلاگت حرفی برای گفتن داشته باشد منظورم وبلاگ های آبکی نیست که فقط هرزه گویی هست.

همیشه فکر می کردم مطالعه من زیاد هست و وقتی بحث کتابخوانی پیش می آمد خودم را یک کتابخوان حرفه ای می دانستم الان می بینم زهی خیال باطل برای کتابخوان شدن خیلی بیشتر باید مطالعه کنم و عمیق تر.

و این از مزایای این وبلاگ هست که البته با چند پست الکی که نمی شود خود را وبلاگ نویس حساب کرد و راه طولانی در پیش دارم و امیدوارم به این زودی ها کم نیاورم و ادامه دهم شاید بعدها من هم در وبلاگ نویسی حرفی برای گفتن داشته باشم.

اولین هدفی که دارم در این مورد مطالعه ی بیشتر و رشد شخصی و عمیق تر بودن است که امیدوارم محقق شود. 

دوم اینکه دوست دارم روزی به جایی برسم که نوشتن یک پست هزار کلمه ای دیگر برایم آرزوی محال نباشد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
tyb shr

آیین دوست یابی و درس هایش

بزرگترین اشتباهاتم در زندگی اتفاق نمی افتاد اگر کتاب آیین دوست یابی از دیل کارنگی را زودتر خوانده بودم.

در این کتاب می­گوید یکی از مهم­ ترین نیاز­های انسان احساس مهم بودن و بزرگی هست این نیاز به اندازه­ ی نیاز به آب و غذا حیاتی هست و اگر می­ خواهی در ارتباط با بقیه فرد موفقی باشی باید این نیاز انسان­ها را برآورده کنی.

این کتاب با کلی مثال ثابت کرده است که اکثر آدمها اشتباهات خود را توجیه می­ کنند و خود را مقصر نمی ­دانند و از چند قاتل زنجیره­ ای مخوف تاریخ نام برده است که خود را بی­ گناه و با قلبی مهربان و پاک می­ دانستند و نتیجه می­ گیرد که انتقاد و سرزنش دیگران به هیچ وجه کارساز نیست و به ضرر خود ما تمام می ­شود کاری که من همیشه انجام می­ دادم و فکر می­ کردم بهترین کار برای اصلاح بقیه هست و وقتی کتاب را ­می­ خواندم یک درد عمیق از دیر دانستن این نکته داشتم که باعث پسرفت من در زندگیم شده بود.

یکی دیگر از نکاتی که خیلی به آن تاکید شده بود هنر گوش سپردن هست و آن را رمز یک گفتگوی موفق می­ داند و اینکه هیچ چیز تا این اندازه کسی را خوشحال نمی­ کند و در ادامه می­ گوید اگر مایلید بدانید چگونه دوستی را از خود متنفر کنید دستورالعمل آن این است که به مدت طولانی به حرف­هایش گوش نکنید و به محض اینکه ایده­ ای به ذهنتان رسید حرف او را قطع کنید و اجازه ندهید صحبتش تمام شود.

در پست های بعدی بیشتر در مورد این کتاب خواهم نوشت برای کسانی که به هر دلیلی تصمیم به خواندن  این کتاب ندارند.  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
tyb shr

و چنین گفت نیچه

به تازگی داشتم فصل آخر تجلی بخش های فلسفه اثر الن دباتن را می خواندم و به نوشته ایی رسیدم که در مطلب راز  نوشته بودم و برایم جالب بود که تفکری که خودم به آن رسیده بودم را در نوشته های نیچه خواندم. و آن  هم فرار نکردن از درد و رنج هست که نیچه می گوید: انسان ها مثل باغبان هستند و درد و رنج مثل کود عمل می کند و می توانیم با آن درخت زندگی را پربارتر و غنی تر کنیم. یا به عبارتی دیگر درد و رنج به عنوان سوخت خودروی زندگی عمل می کنند و اگر از انها استفاده ی صحیح کنیم می توانیم پیشرفت کنیم. 

چند روزی خونه نبودم و نتوانستم وبلاگ به روز کنم ولی هنوز سر قولم هستم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
tyb shr

چرا به صورت ناشناس می نویسم؟

نوشتن را به صورت کلی به تازگی شروع کردم و از ترس از دست دادن انگیزه ترجیح می دهم به صورت ناشناس بنویسم برخلاف توصیه متمم که محمدرضا شعبانعلی براساس تجربه اصرار دارد به معرفی خود و با هویت واقعی نوشتن.

در کل انگیزه ی نوشتن هم از متمم و شاهین کلانتری گرفتم. هرچند ناشناس بودن باعث می شود بی پرواتر بنویسیم و من قطعا تا روزی که اعتماد به نفس و جرئت پیدا نکردم به همین صورت می نویسم که امیدوارم خیلی طول نکشد و کلی هم دانش و تلاش نیاز دارم تا بتوانم خودم را معرفی کنم. این روزها وبلاگ های حرفه ای را که میخوانم چقدر به نویسندگانشان غبطه می خورم واینکه چقدر دیر شروع کردم و این ترس هم دارم که این روند را به دلایلی متوقف کنم و می دانم در این صورت دوباره چند سال بعد حسرت خواهم خورد. امید دارم اینقدر دانش و عملکرد خود را در طی وبلاگ نویسی بهبود ببخشم که بتوانم مفید واقع شوم که  البته می دانم با یک ماه دوماه نوشتن این میسر نمی شود و باید مسیر طولانی را بگذرانم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
tyb shr

کتاب

امروز میخواهم در مورد کتاب بنویسم...

به تازگی کتاب زندگی خود را طراحی کنید از بیل بورانت و دیوید ایوانس را شروع کردم به مطالعه کردن که خب همراه با تمرین هست و یکی از آنها داشتن دفتر اوقات روزانه هست یرای من که فعلا بیکارم و کار خاصی هم نمی کنم پر کردن این دفتر که مربوط به کارهایی هست که در طول روز انجام می دهیم خیلی سخت شده و فعلا خواندن آن متوقف شده است و بابت این مسئله ناراحت هستم ولی از فردا تلاش می کنم این دفتر را پر کنم با همین کارهای معمولی که انجام می دهم ببینم به کجا می رسم و حتما نتیجه هم اینجا می نویسم. البته الان سه کتاب نا تمام روی دستم مانده است که راستش حوصله تمام کردن آنها را ندارم. یکی دیگر کتاب دوست یابی از دیل کارنگی هست که البته برای بار دوم هست که شروع کردم و آن یکی هم تجلی بخشی های فلسفه که الن دو باتن نویسنده آن هست که به نظرم برای من که شناخت درستی از فلاسفه ندارم خیلی لازم است خواندنش. دلیل تمام نکردنش هم شروع کردن دو کتاب دیگر بود. کتابی که بیشترین تاثیر را روی من گذاشت همین آیین دوست یابی بود و به همین خاطر دوباره شروع کردم به خواندن. کتاب بادبادک باز خالد حسینی و جنگجوی صلحجو دن میلمن هم در تغییر نگرش من تاثیر گذاشتند که متاسفانه موفق نشدم تکرار کنم. 

یک تصمیم مهمی که به تازگی گرفتم تکرار چند باره ی کتاب هایی هست که دوست دارم به جای شروع کتاب جدید هست که امیدوارم موفق بشوم و بتوانم عمل کنم که شامل ضرب المثل الاغی با کوله باری از کتاب بر پشت نباشم که در حال حاضر یکی از نمونه های بارزش هستم کلی کتاب خواندم اما با کمترین عمل.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
tyb shr

وبلاگ نویسی

فبل از شروع وبلاگ نویسی که کلا از نوشتن می ترسیدم حتی یادم هست در آزمایشگاه برای نوشتن یک گزارش کوتاه یا یک دستورالعمل ساده اعتماد به نفس نداشتم و به بقیه می گفتم شما بنویسید و وقتی نوشته ی آنها را می خواندم کلی ایراد پیدا می کردم و می دانستم اگر خودم می نوشتم بهتر بود ولی باز هم می ترسیدم از نوشتن.
در دوران مدرسه هم کلی از انشا نوشتن فراری بودم و انصافا انشاهایی هم که می نوشتم به درد نمی خورد هیچ روحی نداشت خیلی کسل و ابتدایی بودند. نمی دونم الان من چه فکری پیش خودم کردم که قول دادم که هر روز وبلاگ به روز کنم هر چند موفق هم نبودم که هر روز بنویسم ولی امیدوارم دز طی نوشتن برای اینجا نوشته هایم جان بگیرند.
به نظرم برای وبلاگ نویسی باید روزانه تمرین نوشتن کرد هر چند برای من اول راه هست امیدوارم بتوانم به بهترین وجه ممکن ادامه دهم ولی تنها دلیل اینکه من جرئت نوشتن پیدا کردم صفحات صبحگاهی بود و هست که با پیشنهاد یک دوست خیلی عزیز شروع کردم که آن را در کتاب راه هنرمند جولیا کامرون خوانده بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
tyb shr

راز

داشتم فکر می کردم این کتابهای راز و مثبت اندیشی چقدر به سطحی بودن و در خیال ماندن من دامن زدند و شاید به همین دلیل بوده که خیلی سطحی فکر می کنم وقتی درد داری باید با درد جنگید و شکستش داد نه اینکه فرار کنی به دنیای خوش خیالی.

درد ورنج باعث رشد انسان می شود پس باید با آنها زندگی کرد و اگر هم توانایی شکست شان داشتیم که دیگه چه بهتر و اگر نه که افسردگی به نظرم از سطحی بودن و کم عمق بودن خیلی باارزشتر است. به قول کریستین بوبن: رنج را دوست ندارم، هرگز دوست نخواهم داشت، اما باید قبول کنم آموزگار خوبی است.

کتاب های مثبت اندیشی مثل مسکن هستند دردهای روح را تسکین می دهند مثل اینکه من دندان درد داشته باشم اما هیچ کاری نکنم و فقط مسکن بخورم که آخرش دندان کامل نابود بشود و دقیقا مثبت اندیشی با روح همین کار را می کند و مانع از عبور از دردها و رشد فردی می شود و دردهای روحی پس از مدتی دوباره خودشان را نشان می دهند.

همیشه اگر چیزی در من تغییر کرده و باعث رشد من شده است دردهای عمیقی بوده که با هیچ مسکنی آرام نگرفته و گرنه دردهای عادی که من به زور همین مسکن ها آرام کرده ام که البته همین درد ها بعد مدتی اینقدر عمیق شده و امانم را بریده است. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
tyb shr

قصه گویی

من به خودم قول داده بودم هرروز وبلاگ را به روز کنم ولی یا حوصله نداشتم یا وقتش ولی وجدانم راحت نبود در این سه روز همش فکر بودم با اینکه تو این وبلاگ به صورت ناشناس می نویسم و کسی هم مطالب را نمیخواند.

 هیچ ایده ای هم به ذهنم نمی رسید. راستش دوست دارم قصه گوی خوبی باشم در صورتی که هیچ وقت نمی توانستم چیزی را با جزییات تعریف کنم و همیشه خیلی کوتاه صحبت میکنم ولی باید تمرین کنم و نمیدونم از کجا باید شروع کنم فکر کنم قصه گویی هم روی قدرت بیان و هم ارتباطات تاثیر خوبی می گذارد و همیشه با اینکه دروس مدرسه را خیلی خوب یاد می گرفتم ولی نمیتوانستم به کسی درس بدهم چون اینقدر خلاصه می گفتم که کسی نمی فهمید آخرش چی گفتم البته شاید این مربوط به سطحی بودنم باشد ولی به هر حال اگر بتوانم قصه را جذاب تعریف کنم که طرف مقابل را مسحور و مشتاق کند قطعا در همه ی جنبه های زندگیم تاثیر فوق العاده خواهد داشت و این هم می دانم کلید همه درهای عالم تمرین هست و مراقبه با اینکه خودم هیچ وقت این نکته را به درستی رعایت نکردم و همیشه بعد مدتی که عمل نکردم افسوس و حسرت هست و دوباره فراموشی و دوباره حسرت و همینطور تا الان آمدم جلو البته جلو از نظر گذر زمان نه پیشرفت. 

می دانم اگه در وبلاگ نویسی هم کوتاهی کنم حتما روزی افسوس خواهم خورد و یک حسرت تهوع آور شدید مثل همین چند روز. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
tyb shr

عشق و کودکی

الان در سایت روزنوشته های محمدرضا شعبانعلی مطلبی خواندم که باید ساعتها فقط نشست و فکر کرد البته نوشته های محمدرضا غیر از این هم نمی تواند باشد. به نظر شما  کسی که به او عشق می ورزید چه چیزی باید هدیه بدهیم که نشان از عشقی عمیق باشد. خب البته به غیر از جان.

" برای نشان دادن عشقت چیزی که او دوست دارد به دست آورد را هدیه نده، بلکه چیزی که تو دوست نداری از دست بدهی هدیه بده" ولی خب نفهمیدم یکی مثل آن بخریم و هدیه بدهیم یا دقیقا همان را بدون جایگزین کردن آن. الان یاد خودم افتادم که بس که تو هپروت بودم اگر هم به کسی علاقمند می شدم به جای جذب کردن او سعی می کردم نشان بدهم تو خیلی هم برای من مهم نیسی بعد توقع داشتم او بیاید التماس که نه تو را خدا. کلا آدم عجیب و غریبی بودم و البته الان هم فکر کنم باشم. نمی دونم این رفتار از کجا نشات گرفته ولی فکر کنم چون در کودکی برای جلب توجه بزرگترها نصف سال قهر بودم و حتی برای غذا خوردن هم سر سفره نمی رفتم وباید با التماس بهم غذا می دادند. چقدر دنیای کودکی در بزرگسالی تاثیر دارد و سرنوشت آدمها بسته به تربیت آن دوران دارد. دوست دارم زمان به عقب برمی گشت و می رفتم خود کوچولوم را در آغوش می گرفتم و پابه پای غصه هاش، غصه می خوردم وبا شادی هاش شادی. آآآآخ که چقدر آن کوچولوی خجالتی تنها بود و بی پناه. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
tyb shr

دنیای شیرین خیال

وقتی در کودکی زندگی تلخی داشته باشی و هیچ پناهی نداشته باشی مجبوری یک دنیای تخیلی شیرین برای خودت بسازی و به آن پناه ببری و برای فرار از درد و رنج دنیای واقعی اکثر اوقاتت آنجا سپری می شود و این با تو می ماند تا بزرگسالی و می شود یک عادت که ترک کردنش مثل ترک اعتیاد می ماند و خودش یه چالش جدی است وبه مبارزه نیاز دارد. می گویند فلانی در هپروت هست فکر کنم از همین جا منشا می گیرد.

خب وقتی تو در همچین دنیای زندگی می کنی نه مشکلی وجود دارد نه رنجی و نه تو نیاز داری به رشد کردن برای مقابله با مشکلات و دردها. در نتیجه از نظر شخصیتی خیلی مسئله ها به وجود می آید و تو می شوی یک آدم سطحی و خوش خیال که هیچ تجربه ای در برابر مشکلات نداری و  کاملا ساده در همان حد کودک باقی می مانی و این مانع از عمیق تر شدن تو می شود در تمام جنبه ها. البته این نظر من است وزندگی من و از وقتی تصمیم گرفتم با دنیای واقعی روبرو بشوم با یک سد بزرگی از مشکلات روبرو شدم که از بچگی تا به حال از آنها فرار کرده بودم و بدون حل آنها هیچ سپر دفاعی برای زندگی پر از  تیر درد ورنج که به سویم پرتاپ می شود ندارم . و الان من ماندم و مشکلات ریز ودرشت که بزرگترین شان کمبود عزت نفس و بی ارزشی هست که از کودکی در من شکل گرفته و تا ان را حل نکنم زندگی سختی خواهم داشت و الان هم دارم. دلیل اینکه این مطلب  را نوشتم این است که اگر کسی اینجا آمد و دقیقا همین مشکل را داشت سریعتر اقدام کند و مثل من دیر از خواب خوش خیالی بیدار نشود. امیدوارم تاثیر گذار باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
tyb shr